رمان زیتون( فصل سوم)
![](http://www.botiapatogh.ir/wp-content/uploads/2014/02/Zeytoon.jpg)
رمان زیتون( فصل سوم)
رمان زیتون (فصل دوم)
رمان زیتون (فصل اول)
بایه رمان توپ امدم امیدوارم همراهیم کنید و نظر های خوب خوب بدین
نویسندشم beste دوست خوبمون هستن که قلم بسیار زیبایی دارن
اینم یه توضیح از داستان که نویسندش داده
شخصیت های این داستان وقتی تو ذهنم اومدن ...قسمت پر رنگش مربوط به شخصیت اول دختر داستان بود...
باده داستان من دختر سر سختیه..عاقل..تحصیل کرده و دنیا دیده است..رفتارهاش بر اساس سنش و موقعیت اجتماعیشه...داستان زندگیش با یه گذاشتن و رفتن شروع می شه با یه تصمیم بزرگ..اون مبارزه کرده برای بودن..برای نفس کشیدن برای زن بودن...
برای آجر به آجر زندگی که داره زحمت کشیده..مبارزه کرده و در کنار این مبارزه هیچ وقت از خودش نگذشته.....
امیدوارم داستانش براتون جذاب باشه...و اینکه چرا اسم داستان زیتونه خوب به چند دلیل که برای خودم توجیح پذیره امیدوارم برای شما هم همین طور باشه : زیتون در یونان قدیم نماد آشتی با خود و دیگرانه ؛ زیتون در کشورهای حوزه بالکان و ترکیه مزه باده یا همون ش ر ا ب ؛ و اینکه زیتون در ابتدا تلخه و لی وقتی بهش عادت می کنی نمی تونی ازش دل بکنی درست مثل باده داستان من...
رمان چادرت را می بویم(فصل آخر)
رمان چادرت را می بویم(فصل اول)
خلاصه ...
سجاد یه پسر ساده ومعتقده ...یه پسر معمولی که تو گشت ارشاده ..واز نظر خودش هدف والایی داره ... نجات زمین از فساد ..
ماجرا از جایی شروع میشه که با رضوانه فراهانی اشنا میشه ..
رضوانه ای که با تمام زن های خیابونی ودخترهای انچنانی فرق داره .
رضوانه نه تنها هفت قلم ارایش نداره ..نه تنها مانتوی کوتاه وساپورت به تن نداره ..بلکه محجبه است وچادری ..
سجاد ورضوانه هردو مسلمانن ...هردو ادمهای خوبی هستن ولی دیدگاهشون زمین تا اسمون متفاوته ...یکی بیش از حد مقید وبسته است ودیگری بیش از حد روشن فکر ...
رضوانه وسجاد ما داستان زیبایی دارن ...بخونید اگه راضی بودید همراهم باشید ...
خب یه توضیح مهم مهم تو این بخش میدم ...
بچه ها داستان من مخصوصا قسمت های اولش ..درمورد اسلامه ...ولی نه اون چیزی که فکر میکنید ..
فیلم دل شکسته رو دیدید؟ ..تقابل دو دیدگاه ..یکی ولنگار ویکی حزب الهی ..ولی داستان من داستان تقابیل اسلام واسلامه ...
لطفا ...خواهشا... درست همراهیم کنید ..همین جا بهتون میگم این شخصیت ها واقعی نیستن ..مکان ها ...حتی صحنه ها ..
همه زائیده ی خیال منن ...چیزهایی که دیدم وشنیدم تو این داستان جمع شده ...
لطفا متعصب نباشید ..من هم از شما هستم ...پس باهام نجنگید ..بزارید یه داستان کمی اموزنده همراه با سرگرمی براتون بنویسم ...
رمان در همسایگی گودزیلا(فصل چهارم)
رمان در همسایگی گودزیلا(فصل سوم)
رمان در همسایگی گودزیلا(فصل اول)
رمان اولین شب آرامش(فصل آخر)
رمان اولین شب آرامش(فصل اول)
رمان عشق به سبک من(فصل دوم)
رمان مجنون(فصل آخر)
رمان مجنون(فصل دوم)
رمان مجنون (فصل اول)
رمان محیا(فصل اخر)
رمان محیا(فصل دوم)
رمان محیا (فصل اول)
رمان توسکا(فصل اخر)
رمان توسکا(فصل هفدهم)
تعداد صفحات : 7